هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد. هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد.
دیزین: اول از همه ممکن است یک رزومه سریع کاری از خودتون بگویید؟
ویتو اکونچی: من تا اواخر دهه ی 60 به عنوان یک شاعر کار می کردم ؛ من تنها کسی نبودم که دنیا را اینگونه می دیدم و می خواستم ، با این تفاوت که من می خواستم کلمات به واقعیت نردیکتر باشند و بیشتر از این مادی باشند! می دانید؛ شما وقتی به یک کلمه می نگرید به موضوع وابسته به آن فکر می کنید در حالیکه من می خواستم واژه ها به ذات دارای ویژگی های مشخص باشند. زمانی که شعر می نوشتم ؛ از خود می پرسیدم که چگونه حرکت می کنم؟ چگونه ازخطی به خط دیگر و از صفحه ای به صفحه بعد می روم؟ در اواخر دهه 60 به این نتیجه رسیدم که من نباید در صفحات گذر کنم بلکه باید در فضاهای مادی به سیر بپردازم.
در آن دهه زمینه کارهای هنری در جهان شروع به تغییر کرد و هنر در حال دگرگونی بود. این تغییر خاص نقاشی یا مجسمه سازی نبود بلکه تغییری در مفاهیم عملکردی هنر بود و این تحول با زمان درگیر بود . از آن زمان اهمیت شخص پیدا شد و هر کسی به دنبال پیدا کردن خودش بود در هنر و این نقطه عطفی در زندگی همه بود .
بعد از اتمام دهه 60 این جستجوی خویشتن کمرنگ تر شد و زمان عمل فرا رسیده بود ؛ زمانی که بیشتر کسانی که کارهای اجرایی می کردند به اصطلاحی پناه بردند به نام " نصب " و اسم هنر را منتقدین و مسئولان بر این اصطلاح گذاشتند نه افرادی که به این کار مشغول بودند. بنابراین این اصطلاح مصطلح تر گشت و در میان تمامی اسامی ای که هنر نامیده می شوند ، نصب مبهم ترینشان است.
دیزین: روز پیش هنگام داوری جوائز طراحی ؛ برداشت شخصی من با دیدن آثار این بود که این نسل با وجود اینکه در زمان شگفت انگیزی زندگی می کنند ، به صورت جدی به دنبال تجربه های خلاقانه وپر ماجرا نمی روند.
ویتو اکونچی: نه نیستند چون آنها در این زمانه به پول وابسته شده اند!
دیزین: در مقایسه با این نسل شما چگونه در هنگام تحصیل و مستقل شدنتان با این مسئله کنار می آمدید؟
ویتو اکونچی: نسل من به این اندازه به مادیات فکر نمی کرد. افرادی در زمان ما وجود داشتند که به راحتی مقدار زیادی پول کسب می کردند ؛ اما من فکر می کنم که بسیاری از هم نسلان من تصور می کردند به دلیل نوع تفکرمان و کاری که انجام می دادیم برای از بین بردن سیستم گالری ؛ ما ساده و بی تکلف بودیم. ما می توانستیم این سیستم را از هر زمانی موفق تر کنیم ؛ نقاشان زیادی در هم عصران من بودند. در حقیقت سیستم گالری می گفت: من چیزهایی را به نمایش می گذارم اما تو نمی توانی آنها را بخری! اما نسل من درهای پشتی گالری ها را باز کرد و به مردم بهترین آثار را ارائه داد . بله من کاملا فکر می کنم که زمانه عوض شده است اما هنوز راههایی برای کارهایی که انجام نداده ایم وجود دارد.
دیزین: لطفا درباره معماری هایی که انجام داده ای صحبت کنید ، برای مثال جزیره مور در گراتس (بلژیک) چگونه شکل گرفت؟
ویتو اکونچی : این پروژه در زمانی انجام شد که گراتس مرکز فرهنگی سال اروپا بود در سال 2003 و از ما خواسته شده که از رودخانه مور برای دسترسی شهری استفاده کنیم جایی که بعدها مردم آنرا "جزیره دست ساز" نامیدند و سه عملکرد در آن خواسته شده بود: سالن تئاتر ، کافی شاپ و یک زمین بازی. پس ما با ایده پردازی شروع به کار کردیم همچون ایده ی ساخت جزیره با آب! آیا می توانیم جزیره ای از آب بسازیم؟ ما دقیقا نمی دانستیم چگونه باید این کار را انجام دهیم پس به تمرکز بر روی عملکردها پرداختیم . با این تفکر با سالن تئاتر شروع کردیم ؛ یک شکل متعادل برای تئاتر ، کاسه است ؛ چه می شود اگر ما به کاسه پیچ و تاب بدهیم؟ پس کانسپت کاسه تبدیل به سالن تئاتر شد و گنبدی بر رویش به کافی شاپ بدل گشت و فضای پیچ در پیچ مابین این دو تبدیل به زمین بازی کودکان شد. چیزی که مرا به فکر می انداخت این بود که آیا مردم گراتس یک گنبد می خواستند؟ تفاوت بین خواسته های اولیه پروژه و کار ما فرصتی برای استفاده از فضاها به بهترین وجه بود ؛ یک فضای پیچان میان کاسه و گنبد و زمینی میانه آنها که در تغییر و جابجایی بین این دو تبدیل به مکانی برای بازی می شد.
ولی گاهی اوقات پشیمان می شوم از کارهایم! اما این پروژه احتمالا به معماری نزدیک است. همکارانی که با من کار می کنند در دانشگاههای معماری درس خوانده اند و می خواهند که باور کنند که کار ما معماری است. ما کارهایی شبیه معماری انجام می دهیم اما اصولا معماری یک میلیون یورو بودجه ندارد. همکارانی که با من کار می کنند در دانشگاههای معماری درس خوانده اند و می خواهند که باور کنند که کار ما معماری است. ما کارهایی شبیه معماری انجام می دهیم اما اصولا برای این معماری یک میلیون دلار بودجه کافی نیست و به بودجه ای بیشتر نیاز دارد. در آن زمان پروژه گراتس 6 میلیون یورو بودجه می خواست و اگر اکنون اجرا می شد به بیش از 9 میلیون نیاز داشت و این آن چیزی نیست که من بدنبالش هستم . نمی خواهم که برای هر پروژه به مبلغ زیادی نیاز داشته باشیم . این مشکل به این معنی است که اگر بخواهید چیزی برای مردم بسازید و نتوانید هزینه آن را براورده کنید این پروژه در نهایت برای سه هفته باقی می ماند.
دیزین: پس شما در هر زمینه ای کار می کنید؛ هنر ، اجرا و نصب ، معماری و مکانهای عمومی . فکر می کنید تا کجا بتوانید برای طراحی پیش بروید؟
ویتو اکونچی : مطمئنا تا طراحی ماشین ها! من فکر می کنم معماری آینده به سوی سیار شدن در حرکت است.