اقلیم سیاسی
معدود افرادی هستند که با
انکار ماهیت سیاسی تغییرات اقلیمی متقاعد می شوند. بسیج مداوم فعالان مردمی، شرایط را
به وضوح در دستور کار سیاسی قرار داده است. نظرسنجی ها در انگلیس و ایالات
متحده نشان می دهند که رأی دهندگان، تغییرات اقلیمی را به مثابه یک مسئله سیاسی به
رسمیت می شناسند: این موضوعی است که همزمانی دارد و مستلزم یک پاسخ سیاسی است. علاوه بر این، همانطور که تقریباً
برای همه روشن است، مقیاس فاجعه، نیازمند اقدامات دولتی ست.
متقاعد کننده ترین چارچوب
کنونی برای چنین پاسخی، نیو دیل سبز
(GND) است. GND به مثابه کلیدی
ترین اقدام ترقی خواهانه مبتنی بر دولت از سوی دموکرات های ایالات متحده، حزب
کارگر انگلستان، حزب سوسیالیست اسپانیا و دیگران، در چند سال آینده سهم بزرگی در
مبارزات اقلیمی خواهد داشت. در
مقابل تلاش نئولیبرالی ناموفق برای مقابله با افزایش سطح CO2 از طریق ایجاد بازار
اعتبارات کربن، GND منجر
به یک کینزی گرایی سبز می گردد که ایجاد
مشاغل عمومی و رفاه اجتماعی را در راس استراتژی کربن زدایی قرار می دهد.
طبق گفته جان بلامی فاستر، اصطلاح "نیو دیل سبز"
در جلسه 2007 "میان کُلین هاینز، رئیس سابق واحد اقتصاد بین الملل صلح سبز و
دبیر بخش اقتصاد گاردین، لری الیوت ابداع شده است." اصطلاح هاینز از سمت یک
برنامه دولتی به سبک فرانکلین روزولت، همچنین توسط توماس فریدمن، ستون نویس نیویورک تایمز، برای
سرمایه داری سبز اکو-مدرنیست و تکنوکراتیک بکار گرفته شد. طی چند سال بعد، برنامه توسعه محیط زیست سازمان ملل و بنیاد سبز اروپا
پیشنهادهای مشابهی را برای نوعی سرمایه داری سبز با اندکی اصلاحات منتشر کردند. اخیراً، یک نسخه رادیکالی اعمال شده است توسط برخی گروه های مشترک المنافع، که طرفدار مالکیت دموکراتیک اند، و اتحادیه عدالت اقلیمی، که برای عدالت زیست محیطی در خط مقدم می
جنگد. GND جدید، که
به مثابه یک استراتژی مردمی در جریان مبارزات ریاست جمهوری حزب سبز جیل استین در
ایالات متحده شکل گرفت، پاسخ به بحران اقلیمی را به ضرورت پاسخگویی به بحران
اجتماعی پیوند می دهد. مبارزات استین نقش امپریالیسم ایالات
متحده را در دو مورد نشان داد: نه تنها ارتش ایالات متحده بزرگترین آلاینده
سازمانی کربن در کره زمین است، و نه تنها نظامی گری ایالات متحده میلیون ها میلیون
نفر را در سراسر کره زمین آواره و فقیر می کند، بلکه كاهش بودجه نظامی می تواند هزینه زیرساخت های جدید انرژی را
فراهم كرده و منجر به كاهش انتشار آلاینده ها گردد. نظامی زدایی –قطع حمایت های مالی و بودجه کمکی نظامی و پلیس –در راستای عدالت اقلیمی امری ضروری است.
نسخه GND برنی سندرز پیشنهادات ضد امپریالیستی استین
را در بر می گیرد. همچنین، همانطور که آلیسا باتیستونی و تئا ریوفرانكوس اشاره
كردند، كشاورزی را احیا کرده و انتقال عادلانه را در اولویت قرار می دهد، انرژی را
به مثابه یك كالای عمومی در نظر می گیرد و بخش سوخت های فسیلی را مسئول تغییر اقلیم
می داند. آخرین بند از جهت توجه به جزئیات قابل تامل است. بیانیه نیو دیل سبز سندرز با عنوان "به طمع صنعت سوخت فسیلی
پایان دهید و آنها را مسئول بدانید" هفده پیشنهاد مجزا دارد. این موارد شامل
ممنوعیت فرکینگ و تخریب کوه جهت استخراج زغال سنگ، ممنوعیت واردات و صادرات سوخت
های فسیلی، ممنوعیت حفاری در خارج از کشور، پایان دادن به استخراج سوخت های فسیلی
در زمین های عمومی، به یارانه های سوخت های فسیلی و به
مجوزهای جدید زیرساخت های سوخت های فسیلی است. اقدامات اضافی، مالیات "درآمد
و ثروت سوخت های فسیلی سرمایه گذاران و
آلاینده های شرکتی" را افزایش می دهد و مجازات های آژانس حفاظت محیط زیست آمریکا (EPA)در مورد آلودگی های تولید شده ناشی از سوخت های فسیلی را شدید تر کرده و مجازات ها را اعمال می نماید. متعهد می شوند که شکایات کیفری و مدنی علیه صنعت سوخت فسیلی را در
مجامع قضایی مطرح کرده و آنها را وادار به پرداخت خسارتهای خود می کنند. در مجموع، این پیشنهادات نبردی سخت علیه
کربن بزرگ به راه می اندازند و همه کاری انجام می دهند، جز ملی کردن صنعت.
با توجه به ماهیت
رادیکال اقدامات پیشنهادی در راستای پاسخگویی صنعت سوخت های فسیلی، چرا سندرز تمام
راه را نمی رود و پیشنهاد
ملی کردن صنعت، انحلال یا تجدید ساختار آن در خدمت انرژی پاک را
نمی دهد؟ از این گذشته، این طرح خشم کل طبقه سرمایه دار را بر می انگیزد، سود آنها
را تهدید می کند، دارایی های آنها را تحت الشعاع قرار می دهد و ارزش سهام آنها را
تضعیف می کند. پاسخ باید این باشد که سندرز کمینه برای مدتی جهت بقا به بخش کربن
نیاز دارد. طرح GND وی
بر اساس یک تناقض بنا شده است: این طرح به ادامه فعالیت شرکتهایی که مسئول تغییرات
اقلیمی هستند نیاز دارد زیرا می خواهد این شرکتها را وادار به پرداخت هزینه پاسخگویی
کند. اگر شرکت ها ملی می شدند یا خیلی زود سقوط می کردند، توانایی پرداخت نداشتند.
این تناقض عمیق است، بسیار نگران کننده تر از تنش میان جنگ طبقاتی و رشد سبز. اگر
بخش نفت و گاز هزینه های پاسخگویی جمعی به بحران اقلیمی را بپردازد، نمی توان آن
را منحل کرد. در حقیقت، GND در
همان جبهه سودجویان تغییرات اقلیمی سرمایه داریِ فاجعه قرار دارد. سرانجام سوسیال دموکرات
های سبز وادار به دفاع از صنعتی می شوند که در حال نابودی کره زمین است.
حزب کارگر انگلستان نسخه
خود از نیو دیل سبز، "انقلاب صنعتی سبز"
(GIR) را به عنوان طرح اصلی مانیفست
انتخابات 2019 خود ارائه داد. این
سیاست بدون شک رادیکال ترین نمونه از قانون اقلیمی ست که انگلستان از یک حزب سیاسی
بزرگ بخود دیده است. این
نسخه نوید بیش از یک میلیون شغل سبز ، انرژی و حمل و نقل ملی مقرون به صرفه، ایجاد
زیرساخت ها ی انرژی تجدیدپذیر ، ممنوعیت فرکینگ و خاتمه کلیه حمایت های مالی
صادرات انگلستان برای پروژه های سوخت فسیلی را می دهد. حزب کارگر کوربین همچنین وعده داد که
تا پایان دهه 2030، یک دهه قبل از پیشنهاد حزب محافظه کار انگلیس، بخش انرژی انگلستان -اما نه کل اقتصاد- را کربن
زدایی کند. اگر
حزب کارگر در انتخابات 2019 پیروز می شد، این سیاست ها می توانستند انگلستان را به سمت و سوی بهتری سوق
دهند.
با این وجود؛ انقلاب صنعتی سبزحزب
کارگر مانند
همتای آمریکایی خود تلاشی است در راستای کربن زدایی و عدالت
اقلیمی جهانی همراه با یک پروژه ملی گرایانه جهت رشد و توسعه ای که مبتنی بر سیستم استثمار ثروت و استخراج منابع از جهان
سوم است. مانیفست توضیح
می دهد که قصد دارد بودجه" انقلاب صنعتی سبز "را
از طریق بخش مالی عمومی سبز و مالیات بر ثروت و سرمایه تأمین کند. این رویکرد
نئو-کینزی نسبت به "نیو دیل سبز" سندرز تناقض کمتری
دارد، لیکن حزب کارگر همچنین با بهره گیری از رهبری جهانی در فناوری سبز و ارائه برنامه های
وام سبز به جهان سوم، ضمن استثمار جهان سوم برای مواد اولیه -مواد معدنی
کمیاب، مس، لیتیوم و غیره- که نیاز به انتقال صنعتی کارگر دارد؛ به تأمین بودجه
کربن زدایی نیز کمک می رساند. همانطور که کالی آکونو، مدیر و بنیان گذار "همکاری
جکسون" در زمینه دیگری استدلال می کند، این به
نوعی امپریالیسم سبز است. این طرح جهت دستیابی سود آور از گذار جهانی به اقتصاد پسا
کربن در حال ایجاد وضعیتی ست که هسته مخرب سرمایه داری اکولوژیکی همواره انجام داده است:
استخراج مواد خام و ثروت از جهان پیرامونی. به نظر می رسد از زمانی که فرانتز
فانون برای نخستین بار نوشت که "اروپا مخلوق جهان سوم است" شش دهه
پیش، تغییرات کمی روی داده است.
بسیاری از افراد در
جناح های ترقی خواه احزاب دموکرات و کارگر از این تناقضات آگاهند با این حال پیامدهای
سیاست تصمیمات خود را انکار می کنند. GND و GIR مانند نیو
دیل روزولت سعی در ایجاد یک
مصالحه اجتماعی میان استثمارگران و استثمارشدگان، آلوده کنندگان و آلوده شدگان
دارند. این سیاست ها بجای آنکه بحران اقلیمی را به مثابه فضای مبارزات طبقاتی بدانند -و عواقب ناشی از این مسئله را پیگیری نمایند؛ در حالیکه توجهات را به گرمایش
جهانی جلب و پرت می کنند، هدفشان از میان برداشتن شکاف هایی ست که در سرمایه اصلی ایجاد شده است. هر دو طرح با
پوشاندن منطق بی رحمانه، استثمارگر و ناپایدار انباشت سرمایه، عملکرد
ایدئولوژیکی دارند. آنها به ما در چنبره امپریالیست وعده می دهند تا زمانی که از
سرمایه داری و امپریالیسم با سوخت فسیلی به سمت یک سرمایه داری و امپریالیسم سبزتر
حرکت نکنیم، هیچ چیزی، بطور اساسی تغییر نمی کند. فروپاشی اقلیمی ایجاب می
کند که روابط بین هسته سرمایه دار و پیرامون فرا استثمار شده به طور بنیادین
دگرگون گردد. اگر می خواهیم از یک فاجعه چند وجهی بیشتر جلوگیری کنیم، باید این
ناهمگونی را به طور کامل حذف نماییم. "رشد سبز" منجر به کاهش آن نخواهد شد.
"اقتصاد پایدار" نمی تواند آن را کاهش دهد. ما باید از سرمایه داری فاصله
بگیریم. در واقع این رویکرد انهدام یا انقلاب است.
در دست گرفتن ابزارها ، در
دست گرفتن دولت
نئوکینز گرایی سبز GND و
GIR نوعی بن بست است، اما اگر نتیجه بگیریم که در این
برنامه ها چیزی برای یادگیری وجود ندارد، اشتباه است. تئا ریوفرانکوس چنین نتیجه گیری های
چپ گرایانه را "سیاست نفی محض" می نامد. وی با این دیدگاه به نظریات جاسپر بِر̊نز
و جاشوا کلاور اشاره داشته که گفته اند
GND یک حواس پرتی ماتریالی غیرقابل تحقق است. این نویسندگان فکر می کنند که چپ
باید GND را
نقد کند و این مسیر را ادامه دهد و پیش رود. اما
برای چه؟ بله، برای انقلاب -تا اینجا مخالفتی نیست. اما برای ساختن چه چیزی؟ و چطور؟ در
اینجا ما با ریوفرانکوس موافقیم که رد کامل GND و
GIR را نه از نظر منطقی صحیح می داند و نه از نظر
استراتژی سیاسی، حتی اگر گزینه پیشنهادی "حمایت انتقادی" وی را نپذیریم.
از نظر ریوفرانکوس، سیاست نفی محض مثمرثمر
نیست زیرا اشتباه است که GND را به مثابه "راهکار از پیش تعیین
شده" برای بحران اقلیمی در نظر گرفت و بطور کل آنرا پذیرفت یا رد کرد. وی پیشنهاد می کند که بهتر است این
طرح به مثابه یک "زمین مبارزه" همیشه در حال تغییر، با
"پتانسیل از میان برداشتن امیال و تغییر
هویت ها" تصور شود و به این دلایل که اگر هنوز شکل نهایی GND مورد مناقشه قرار می گیرد، پس رد آن
به معنای واگذاری قلمرو های بااهمیتی به سرمایه های فسیلی است. بعنوان یک گزینه دیگر، وی پیشنهاد
می دهد که ما "از جنبشهای اجتماعی که موضع حمایت انتقادی را اتخاذ می کنند، استقبال کرده، در عین حال با برخی از عناصر خاص آن رقابت منیم، و در عین حال برخی از عناصر خاص
آن را به چالش بکشانیم، بنابراین افق امکان گسترش می یابد."
"حمایت انتقادی"
از GND به اندازه سیاست "نفی محض" ناخوشایند
است. و مانند همه استراتژی های سوسیال دموکراتیک، مبارزه طبقه کارگر را تابع وظیفه
انتخاب نامزدهای ترقی خواه می گرداند. این وضعیت عقیده رایج انقلابی چپ را به انحراف می کشاند تا در عوض به وظیفه "واقعی تر" تحریک برای تغییرات تدریجی چپ
گرایانه در پنجره اورتون بپردازد. همانند سایر استراتژی های سیاسی، کارآیی
سوسیالیسم دموکراتیک بر پایه دستیابی به اهداف آن است. در حالی که انتخاب جرمی
کوربین به عنوان رهبر حزب کارگر در سال 2015 و موفقیت الکسندریا اوکاسیو-کورتز در
سال 2018 منجر به تقویت سوسیالیسم دموکراتیک شد، مخالفت کمیته ملی دموکرات با برنی
سندرز و انتخابات 2019 انگلیس حد ومرز های دامنه پذیرش احزاب جریان اصلی در برابر
سوسیالیسم را نشان داد. تصور آنکه امکان اجرای GND ترقی خواهانه با DNC که
داریم، دادگاه عالی که داریم، مجلس اعیانی که داریم یا الگوهای مالکیت و مالکیت
زمینی که داریم - عنی گفته می شود با دولت سرمایه داری که ما داریم- امکان پذیر
است، درصورتیست که فرض کنیم نهادهای قدرت طبقه حاکم را می توان بدون حذف طبقه حاکم، در راستای
منافع توده ای بکار گرفت. ریوفرانکوس پیشنهاد می دهد که "اقدامات فرا پارلمانی
و اخلالگرانه از پایین" باید با "تجربه عملی خلاقانه در حمایت از نهادها
و سیاست ها" ترکیب گردد، "اما مطمئناً در وضعیت کنونی-در بحبوحه بحران های پیچیده-
باید فراتر از تجربه عملی همراه با نهادهای بورژوازی در حمایت از شرایط بورژوازی
باشیم."
"حمایت
انتقادی" ریوفرانکوس گزینه پی ریزی انقلاب را حذف می کند. همانطور که بحث او پیش می رود، از
دفاع از GND به
مثابه یک محل مهم مبارزه به این سمت می
رود که این خود، محل مبارزه است. زیر سوال بردن GND مبتنی بر انتخابات به معنای انتخاب "کناره
گیری مستتر در ریالیسم" است ، تا به "انتظار برای
لحظه گسست همیشه به تعویق افتاده" رضایت داده شود. سومین گزینه آشکار اما ناگفته در
اینجا، ساختن لحظه "گسست"، یا به عبارت دقیق تر در دست گرفتن قدرت، در
خارج از احزاب دموکرات یا کارگر است. بدون تردید این گزینه ناگفته مانده
است زیرا بیش از حد "غیر واقعی"، بیش از حد غیر دموکراتیک و
"اقتدارگرایانه" تر از آن است که سوسیالیست های دموکرات بتوانند از آن حمایت
کنند.
بیایید گزینه سوم را با دقت
بیشتری بررسی کنیم. برای دستیابی به یک انقلاب اکو کمونیستی، می بایست از سیاست نفی
محض و سیاست "تصدیق انتقادی" اجتناب ورزید. همانطور که مارکس استدلال
کرد، انقلاب ها به دیالکتیک نیاز دارند. آنها به ما نیاز دارند تا به آنچه دست
یابند كه فردریک جیمسون، دوگانگی دیالكتیكی در سرمایه داری می خواند. این به معنای
آموزش دادن به خود برای یافتن جنبه هایی از زمان حال است که فراتر از خود و به سمت
افق کمونیستی است. لنین دقیقاً این کار را پس از شروع جنگ جهانی اول انجام داد. او به جای پیوستن به اکثریت احزاب سوسیالیست انترناسیونال دوم برای تسلیم در
برابر جنگ امپریالیستی، و به جای غرق شدن در مالیخولیا پس از خیانت بسیاری از
رفقای آلمانی خود هنگام رای دادن به اعتبارات جنگی، در جنگ فرصتی دید برای پیشرفت
انقلابی. کسانی که به رهایی طبقه کارگر علاقه مندبودند لازم بود نه برای صلح بلکه
برای تبدیل دیالکتیک جنگ ملی گرایان به جنگ داخلی مبارزه کنند. جنگ و فروپاشی انترناسیونال
دوم فرصتی بود برای رخدادی نوین.
تفکر دیالکتیکی درباره GND به چه معناست؟ ما فکر می کنیم این
حذف محتوای اصلاح طلبانه سیاست از شکل انقلابی آن است. برای دهه ها، جنبش های زیست محیطی
درمرکز سرمایه داری، خود را سرگرم مبارزه جهت راه حل ها